بی همگان
تاریخ : یک شنبه 12 تير 1390
نویسنده : فریبرز جوان
بی همگان بسر شود
بی تو بسر نمی شود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمی شود

دیده عقل مست تو
چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو
بی تو بسر نمی شود
بی تو بسر نمی شود

جان ز تو نوش می کند
دل ز تو جوش می کند
عقل خروش می کند
بی تو بسر نمی شود
بی تو بسر نمی شود

جاه و جلال من توئی
ملکت و مال من توئی
آب زلال من توئی
بی تو بسر نمی شود
بی تو بسر نمی شود

گاه سوی وفا روی
گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی
بی تو بسر نمی شود
بی تو بسر نمی شود

بی تو اگر بسر شدی
زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی
بی تو بسر نمی شود

خواب مرا ببسته ای
نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای
بی تو بسر نمی شود

بی همگان بسر شود
بی تو بسر نمی شود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمی شود




|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید